امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

امشب زنی شراب می خواهد.... شراب مرگ

فراموشم کن...

فراموشم کن در شب‌ها

فراموشم کن در پارکها

 فراموشم کن در خانه‌ی این شهر

فراموشم کن در کلاسهای درس

فراموشم کن وقتی در تراس خانه‌ ایستاده ام

فراموشم کن در روز تولدم

 فراموشم کن وقتی که میخندم شالم را میبندی

 فراموشم کن همه جا

 بگو نمیتوانی بگو

بگو من  به قلبت سنجاق شده ام

 بگو رنگ روشن مانتوهایم را دوس داری

 ..من پرستویی بودم

که زمین یخ زده ی تورا

به سرزمین های بهار  ترجیح میداد...

کُشتی پرستو را

 به دخمه بردی

 آنجا که زرتشت

به رسم قدیم

جنازه ها را رها میکرد.          




Weblog Themes By Pichak

نويسندگان

لینک های مفید

درباره وبلاگ


در ساحلی نشسته بودم. صدایی گفت:بنویس. گفتم قلم ندارم. گفت: استخواانت را قلم کن. گفتم:جوهر ندارم. گفت:خونت را جوهر کن. گفتم: کاغذ ندارم. گفت:پوستت را کاغذ کن. گفتم:چه بنویسم؟! گفت:بنویس "دوستت دارم." . . . پس ای مهربان، دوستت دارم.

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 167
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 170
بازدید ماه : 1979
بازدید کل : 233773
تعداد مطالب : 358
تعداد نظرات : 206
تعداد آنلاین : 1

كد موسيقي براي وبلاگ