حسنا
امشب، این منم. زنی که شراب میخواهد.
شرابی تلخ که از تلخیاش کامم شیرین شود!
عاشق اشکهای مستانهام...
اشکهایی که هر قطرهاش از ذره ذره وجودم میتراود و پره از غم ...
و چه مزهی شیرینی دارند این اشکها....
هر شب، تنها، یکی یکی پیکها رو سر میکشم تا
بیخیال دیدهها و شنیدهها بشم.
امشب هم تب و مستی و شراب و نوش و جوش...
جایت خالی شاهزادهی ماهنشین من!
عشقبازی و هرزهگی میخواهم. هرزهگرد مرگم.
امشب، این منم. زنی که شراب میخواهد... شراب مرگ.
«حسنا»